حرفی ندارم.😐

 


 

 

بخش گسترده‌ای از دنیای شگفت‌انگیز هری پاتر هنوز کاوش نشده و این بهانه خوبی است تا طرفداران تئوری‌های خود را شکل دهند. تعدادی از آنها بسیار جالب هستند و در این مطلب قصد داریم به معرفی آنها بپردازیم.

نگارش چندین کتاب و نمایش‌نامه و تولید ده‌ها فیلم و بازی از دنیایی که جی‌.کی رولینگ خلق کرده، هنوز حتی نوک این کوه یخ عظیم را هم هویدا نکرده است. رولینگ سخت در تلاش است که داستان‌های بیشتری از این مجموعه تعریف کند و با راه‌اندازی وب‌سایت Pottermore، جزئیات زیادی را از ماجراهای پیش و پس از ورود هری به هاگوارتز و اتفاقات موازی درگیری او با ولدمورت مشخص کرده است. به‌علاوه مجموعه فیلم‌های جدید «جانوران شگفت‌انگیز و زیست‌گاه آنها» و کتاب «هری پاتر و فرزند نفرین‌شده» هم تازه‌ترین دست‌پخت‌های رولینگ برای پاترهدها (طرفداران پروپاقرص هری پاتر) است تا عطش آنها برای شنیدن قصه‌های جدید اندکی فروکش کند.

با این وجود علاقمندان به دنیای جادو خود هم دست‌ به کار شده و ساعت‌ها زمان صرف فهمیدن نکات مخفی، جزئیات کشف‌نشده و خلق تئوری از وقایع گذشته و آینده کرده‌اند. نتیجه این تلاش‌ها، تعدادی تئوری بسیار جالب و حیرت‌انگیز است، به طوری که برخی از آنها حتی تحسین شخص رولینگ را هم به همراه داشته و به او برای نگارش آثار بعدی‌اش ایده داده است. لازم به ذکر است که این تئوری‌ها هر چقدر هم که جذاب و هوشمندانه به نظر آیند، جزو بدنه اصلی داستان این مجموعه به حساب نمی‌آیند و نمی‌توان به آنها استناد کرد.

۱. جنگی بزرگ در گذشته میان جادوگران و مشنگ‌ها رخ داده است

یکی از بزرگ‌ترین سوالات دنیای هری پاتر که هنوز بی‌پاسخ مانده این است: چرا جادوگران مجبور هستند قدرت‌های خود را از مشنگ‌ها (یا همان ماگل‌ها) مخفی کنند؟ اصلاً چرا جادوگران که تا این حد قدرتمند هستند، زمام امور را در این دنیا در دست ندارند؟ اگر یک چیز از تاریخ آموخته باشیم، این است که هر فردی قدرت آتش بیشتری داشته باشد، به احتمال بسیار زیاد پیروز خواهد بود. طبیعتاً جادو و خصوصاً جادوی سیاه قدرت بسیار بیشتری نسبت به سلاح‌های سرد و گرم مشنگ‌ها دارد و جادوگران باید به آسانی بتوانند آنها را مطیع خود کنند. یکی از کاربران ردیت اما نظر دیگری دارد.

    طبق این تئوری جالب، در قرون وسطی جنگی بزرگ میان جادوگران و مشنگ‌ها رخ داده است؛ جنگی که پیروز آن، مشنگ‌ها بوده‌اند. در آخر فیلم «هری پاتر و جام آتش» مشخص شد که وزارت جادو باید برای وارد کردن یک اژدها به کشور، از نخست وزیر اجازه بگیرد. این یعنی وزارت جادو مستقیماً به نخست وزیر گزارش می‌دهد و برای امور مختلف باید از او کسب تکلیف کند. به‌علاوه کاملاً مشخص است که جادوگران معاصر قدرت کمتری در مقایسه با حادوگران کهن مانند مرلین، برادران پِورل و مؤسسان هاگوارتز دارند. شاید مشنگ‌ها برخلاف آنچه تصور می‌شود در این دنیا بر جادوگران برتری دارند و این به لطف پیروزی‌شان در جنگ قدیمی بوده است.

    ۲. ریتا اسکیتر در واقع خود جی‌.کی رولینگ است!

    ریتا اسکیتر یکی از اعصاب‌خرد‌کن‌ترین کاراکترهای دنیای جادوست؛ ژورنالیست شیادی که از هیچ کاری برای نگارش مطالب و مصاحبه‌های پر از دروغ و خیال‌پردازی خود دریغ نمی‌کند. ریتا از جمله افرادی است که با نوشتن مقاله‌های گوناگون در روزنامه «Daily Prophet»، هری و هرمایونی را بدنام کرد تا هیچکس حرف آنها مبنی بر بازگشت ارباب تاریکی را باور نکند. اما نکته جالبی در رابطه با او وجود دارد که زمینه‌ساز تئوری مهمی شده است. شیوه نگارش ریتا شباهت زیادی به خود رولینگ دارد. به‌علاوه او همچون رولینگ داستان‌هایی از دنیای جادوگرها نقل می‌کند که به نظر بسیار واقعی می‌آیند. این مسئله موجب شده که عده زیادی تصور کنند رولینگ این شخصیت را به گونه‌ای خلق کرده که نمادی از خودش باشد.

    یک نظریه‌پرداز پا را از این هم فراتر گذاشته و شباهت ریتا و رولینگ را نشانه یک چیز دیوانه‌وار دانسته است. طبق این تئوری، ریتا واقعاً خود رولینگ است و داستان‌هایی که تاکنون از دنیای جادو نوشته است هم برای انتقام‌گیری بوده! می‌دانیم که ریتا یک «انیماگوس» است (افرادی که قابلیت تغییر شکل دارند)؛ این یعنی می‌تواند به فرم یک انسان هم دربیاید. شاید ریتا به‌خاطر دروغ‌هایش طرد شده و حالا با اتخاذ یک هویت جعلی به نام جی‌.کی رولینگ، اسرار دنیای جادوگران را برای ما مشنگ‌ها در قالب کتاب‌های هری پاتر فاش می‌کند تا انتقام بگیرد! متأسفانه یا خوشبختانه، مشنگ‌ها داستان‌های او را تخیلی می‌انگارند و رولینگ بدین ترتیب پولدار و مشهور می‌شود؛ به‌طوریکه زندگی میان مشنگ‌ها را ترجیح می‌دهد و نیمه پنهان دنیا را به وسیله‌ای برای کسب درآمد تبدیل می‌کند. مشنگ‌ها هم غافل از اینکه تمام آنها واقعیت است، برای خواندن کتاب‌ها و تماشای فیلم‌های این دنیا صف می‌کشند!

    ۳. جان‌پیچ‌ها از طریق آدم‌‌خواری ایجاد می‌شوند

    فرایند دقیق ایجاد جان‌پیچ‌ها (هورکراکس‌ها) هیچگاه در این مجموعه توضیح داده نمی‌شود. لرد ولدمورت در دوران جوانی تعداد زیادی از آنها را برای روز مبادا ایجاد می‌کند اما پس از آنکه قهرمانان داستان یکی یکی آنها را نابود می‌کنند، دست به خلق جان‌پیچ‌های جدید نمی‌زند. این خود نشان‌دهنده دشواری و زمان‌بر بودن فرایند ایجاد آنهاست. خود رولینگ هم تاکنون به طور واضح درباره این فرایند حرفی نزده، بلکه صرفاً اذعان داشته که ایجاد یک جان‌پیچ برای بیشتر جادوگران مرگبار است چرا که همچون شکافتن هسته اتم می‌ماند. گفته می‌شود رولینگ یک بار این فرایند را برای یکی از ویراستارهایش تعریف کرده و او پس از شنیدنش حالت تهوع گرفته است!

    یکی از کاربران همیشه در صحنه ردیت با توجه به این شواهد، نتیجه‌گیری کرده که آدم‌خواری، لازمه ایجاد جان‌پیچ است. ایده کلی به این ترتیب است که برای خلق هورکراکس، باید یک نیروی زندگی را دزدید تا بتوان بخشی از روح خود را جدا کرده و جایگزین آن کرد. این یعنی ولدمورت عصاره وجودی تعدادی را دزدیده و روح خودش را جای آنها قرار داده است. احتمال درست بودن این تئوری پس از مشخص شدن هویت اصلی «ناگینی» در فیلم «جانوران شگفت‌انگیز: جنایات گریندلواد» قوت گرفت. در آن فیلم مشخص شد که ناگینی پیش از تبدیل شدن به یکی از جان‌پیچ‌های ولدمورت، یک «مالدیکتوس» بوده است. مالدیکتوس‌ها زنانی‌ هستند که از بدو تولد حامل نفرینی خونین هستند و می‌توانند به فرم یک هیولا دربیایند. شاید ولدمورت فرم انسانی ناگینی را نابود کرده و بخشی از روحش را جایگزین کرده است تا بدین ترتیب او برای همیشه به شکل یک افعی عظیم دربیاید و یار جدانشدنی ارباب تاریکی شود.

    ۴. هری حالا نامیراست

    پیش‌گویی مهم پروفسور تریلانی پیش‌زمینه نبرد بزرگ میان ارباب تاریکی و هری پاتر شد. این پیش‌گویی بدین ترتیب است:

    او که قدرت درهم شکستن ارباب تاریکی را دارد از راه خواهد رسید… زاده از کسانی که سه بار او را انکار کردند، زاده هنگامی که هفتمین ماه می‌میرد… و ارباب تاریکی بر او نشان برابر خواهد زد، اما او قدرتی خواهد داشت که لرد سیاه از آن بی‌خبر است… و هر دو باید به دست یکدیگر کشته شوند چرا که هیچ یک نمی‌تواند با وجود دیگری زنده بماند، آن که قدرت درهم شکستن ارباب تاریکی را دارد با مرگ هفتمین ماه زاده خواهد شد…

    بیشتر طرفداران روی بخش دوم پیش‌گویی تمرکز می‌کنند، جایی که می‌گوید یکی از آنها دیگری را خواهد کشت. اما از بخش اول هم نباید غافل شد. اگر طبق پیشگویی، ولدمورت و هری هر دو باید به دست هم کشته می‌شدند اما حالا فقط یکی از آنها مرده، پس یعنی دیگری حالا محکوم به داشتن عمر جاودان است؟ پس آن صحنه‌ای که هری پاتر «می‌میرد» و به ایستگاه کینگز کراس می‌رود چه؟ وقتی ولدمورت طلسم مرگ خود را روانه هری کرد، در واقع جان‌پیچی که ناخواسته در ذهن هری کاشته بود را کشت، نه خود هری را. با این حال پیش‌گویی هنوز سر جایش است و «هری» (نه جان‌پیچ داخل مغزش) هم باید کشته شود. اگر واقعاً چنین باشد، سرنوشت غم‌انگیزی نصیب هری شده؛ او دیگر نمی‌تواند به دیدار عزیزان از دست رفته‌اش برود و باید غم دوری آنها را تا ابد تحمل کند. به علاوه جنبه تازه‌ای به لقب او افزوده خواهد شد: «پسری که زنده ماند…»

    ۵. مری پاپینز یکی از جادوگران دنیای هری پاتر است!

    یک تئوری دیوانه‌وار و بامزه! مری پاپینز، ندیمه دوست‌داشتنی و شگفت‌انگیز بریتانیایی یکی از جادوگران این دنیاست. به نظر احمقانه می‌آید اما بیاید کمی به جزئیات دقت کنیم: مری چوب‌دستی‌اش را داخل چترش نگه می‌دارد، درست همانند هاگرید. قابلیت پرواز کردن مری به کمیک طلسم شناوری روی چتر (چوب دستی) انجام می‌شود. او کیف دستی عجیبی دارد که حاوی اشیای بسیار بزرگ است؛ همچون هرمایونی و کیسه‌اش که با افسون «گسترش غیرقابل تشخیص» بزرگ شده بود.

    اگر برایتان سوال شده که چرا حرفی از او در مجموعه هری پاتر به میان نمی‌آید باید بگوییم که چند دلیل برایش وجود دارد: ماجراهای مری پاپینز سال‌ها پیش از وقایع کتاب‌ها رخ داده است، به علاوه در میان جادوگران کسی دوست ندارد حرفی از مری به میان آورد چرا که او عادت داشت در مقابل مشنگ‌ها از جادو استفاده کند. مری از توانایی‌هایش تنها در مقابل کودکان استفاده می‌کند و به راحتی می‌تواند آنها را گول بزند. تنها بزرگسالانی که شاهد قدرت‌هایش هستند عمو آلبرت است (که احتمالاً او هم از جادوگران بوده) و برت. برت احتمالاً یک «اسکوئیب» است (جادوگرزاده‌های مشنگ). به همین دلیل از کارهای مری تعجب نمی‌کند.