و خشک نبود میخندید و اینا بردمش ویلا.

فعلا چند وقت با ویلچر راه می رفت تا کاملا خوب بشه.

نشستم مبل کناریه ایسان ، ایسان گفت: اون روز وقت نشد بپرسم ازت تو کی در واقع

من کیم اینجا کجاست ؟

من: اینجا ویلامونه.

ایسان: ویلامون ؟

من : آره من نامزدتم.

ایسان : چیی صبر کن ببینم مگه من نامزد داشتم ؟؟؟؟ اصلا پدر و مادرم کجاست؟ ؟

هوف دیگه اینو کجای دلم بزارم .

یک لبخند مصنوعی زدم و گفتم: عزیزم صبر کن حالت بهتر بشه بهت میگم الان دوستت

دالیا میاد بهت میگه.

ایسان سری تکون داد و گفت : ولی من اصلا انتظار نداشتم نامزد داشته باشم.

من: حالا که داری ببینم ناراحتی ؟؟

یکدفعه سرخ شد و سرشو انداخت پایین.

داشتم نگاش میکردم به زور گفت : چیزه خب انتظار نداشتم یعنی خب.

دیگه ادامه نداد.

لبخند شیطنت امیزی زدم که بهم نگاه کرد و من لبخندم پاک شد و تو چشمای نعناییش 

غرق شدم سرخ شد دوباره و گفت: چیزه من برم قهوه بخورم.

داشتم از خنده میمیردم قهوه دستش بود.

من: اوی قهوه که دستته.

یکدفعه قهوه از دستش افتاد و یک هین بلند گفت یکدفعه دالیا و اتاش از در اومدن بیرون

. یکدفعه دالیا محو ایسانی شد که داشت میخندید باورش نمیشد بعد یکدفعه نگاش به

ویلچر خورد بیچاره اصلا رفت تو هنگ.

دالیا: ایسانن چی شدهههههه ببینم خواب میبینم این ویلچر چیه ؟؟

ایسان: تو کی هستی ؟؟

دالیای بیچاره دوباره چشماش گرد شد و گفت: خوبه دیگه منو نمی شناسی.

ایسان با تعجب نگاه کرد دیگه اثر خنده از روی صورتش رفته بود و الان دالیا و اتاش و

 ایسان پر تعجب بودن.

من: دالیا و اتاش بیاین بهتون توضیح بدم.

سریع بردمشون توی باغ.

دالیا : پسره ی احمق چیکارش کردی که منو نمیشناسه چرا انقدر عوض شده ؟؟

بهم بر خورد اخمی کردم که یکم سعی کرد خودشو آروم کنه.

من: وقتی شما رفتید چند روز بعدش ایسان تصادف کرد.

دالیا یا خدایی گفت و تو چشماش اشک جمع شد.

من: صبر کن ایسان تصادف کرد وضعیت بدی داشت عمل شد ولی دکتر ها گفتند که

حافظشو از دست داده دکتر گفت اگه میخواین حافظش به دست بیاد باید کاری کنین

گذشته یادش بیاد.

دالیا داشت از تعجب میمیرد.

دالیا: یعنی من هزار بار رفتم ماموریت این بار باید این جوری شد اصلا چرا تصادف کرد؟

من: اون روز حالش بد بود رفتم اتاقش داشت گریه میکرد یک جوری ارومش کردم بعد

خوابید بعد هی کابوس میدید و هی اسمی رو صدا میزند و بعد بدون اینکه من بفهمم

رفته بیرون و تصادف کرده.

دالیا با صدای لرزون گفت : چه.. اسمی.. رو صدا زد ؟؟

من: ایسل !!!

دالیا یک دفعه دستشو به قلبش گرفت و حالش بد شد و اخرم غش کرد با تعجب من و

 اتاش داشتیم نگاش میکردیم بابا ناموصن اینا از اتاشم مرموزترن تو گذشتشون کی بوده

ایسل کیه؟ ؟؟

اتاش سریع برد گذاشتش توی پذیرایی ایسان از آشپزخونه اومد و گفت: این دختره کیه

چرا غش کرده ؟؟؟

من: این دختر دوست صمیمیت دالیاست و غش کرده. 

ایسان: چی دوست صمیمیم سریع رفت پیش دالیا و نگاش کرد و یکدفعه شروع کرد

 گریه کردن این چند روزه اصلا اساسی فرق کرده بود 😐 میخندید و اشکش دم

 مشکش بود. من شرط میبندم اخلاق سرد و مغرورش هم به خاطر گذشتشه. 

دالیا بعد چندی بهوش اومد و ایسان رو دید و بقلش کرد و زار زار گریه میکردن.

آخر گریشون تموم شد .

دالیا: منو میشناسی ایسان ؟؟؟

ایسان: نه ولی فیلیکس بهم گفت دوست صمیمی.

دالیا: از کی تا حالا با فیلیکس گرم میگیری ؟؟

ایسان سرخ شد و گفت: ها مگه فیلیکس نامزدم نیست ؟؟؟

دالیا چشماش گرد شد اشاره کردم بهش که سریع فهمید.

دالیا: چیزه ببین ایسان تو زندگی قبلیت مغرور و سرد بودی حتی با فیلیکس به خاطر

همین تعجب کردم.

ایسان اهانی گفت و پکر گفت: من حتی نمیدونم خودم کیم دالیا از اونجایی تو دوست 

صمیمیم هستی و فیلیکس نامزدمه ازتون چند تا سوال دارم.

دالیا: بپرس عزیزم.

ایسان: من کیم ؟ خانوادم کجان ؟ خواهر برادر داشتم ؟ از کی با فیلیکس نامزد بودم 

من و تو از کی دوستیم؟ ؟؟

دالیا: بابا آروم تر خب من دالیام دوست صمیمی تو از بچگی دوست صمیمی بودیم و من 

همه ی راز هات رو میدونم فیلیکس 2 ساله نامزدت هست و خانوادت هم تو تصادف

مردن خواهر و برادر هم نداری.

ایسان قیافش ناراحت شد .

ایسان: وقتی تصادف کردن من کجا بودم ؟؟؟؟

دالیا: فقط تو از تصادف زنده بیرون اومدی پدر و مادرت 4 سال پیش تصادف کردن .

ایسان: من چند سالمه الان  ؟؟

دالیا: خب 25 سالته من 25 سالمه.

ایسان: اهان یک سوال دیگه.

دالیا بی حوصله گفت: بپرس.

ایسان: پدر و مادر تو کجان ؟؟؟

دالیا: ما با هم فامیل های دور هستیم و پدر و مادر منم مردن.

ایسان: آهان باشه ببخشید زیاد سوال پرسیدم.

دالیا لبخندی مهربون زد و گفت: نه بابا این چه حرفیه.

3 نفری دوباره رفتیم بیرون ویلا.

اتاش: حرفات چقدر راست بود.

دالیا: پدر و مادر ایسان مردن اما از تصادف نمردن پدر و مادر منم همینطور اگه راست

میگفتم دوباره حالش ......

 

 

 


 

خب امی چان اینم از ادیت برای چالش که از چویا زدممم. 😁

این دو تاس. 

و بای.